پایگاه شعر امام حسن مجتبی (ع)

[ اشعار مدح ، مناجات ، ولادت و شهادت ]

پایگاه شعر امام حسن مجتبی (ع)

[ اشعار مدح ، مناجات ، ولادت و شهادت ]

امام مجتبی (علیه السلام) فرموده است:
پرهیزکاری در بازگشت « به سوی خدا » و سررشته هر حکمت، و شرافت هر کار است، و هر کس از پرهیزکاران به کامیابی رسید به وسیله تقوا بوده است.
(تحف العقول، ص 234)

تازه وارد هستم و نا آشنا
با کویر و بوی صحرا آشنا

عابری بی توشه ای درمانده ای
خسته و مسکین و از ره مانده ای

یک مسافر از کویر دور دست
کوله بارش خالی از هرچه که هست

خانه بر دوشم، نسیمی امدم
من به دنبال کریمی آمدم

آنکه تا پا بر سر دنیا نهاد
این زمین را افتخار سجده داد

گفت معبودی به جز الله نیست
از تولد تا شهادت راه نیست

نام او آمد ز بالاهای دور
سمت یثرب با طبقهای طهور

نام او بوی پر جبریل شد
بر زبان جدّ او تنزیل شد

فاطمه مانند رودی از عسل
چشمه ای کوچک گرفته در بغل

چشمه ای معصوم و مظلوم و صبور
چشم ای دنبال تشنه، گرچه دور

چشمه ای همزاد روح بوی سیب
جامع اضداد، مشهور غریب

چشمه ای در هر طپش آئینه جوش
در اراضی ازل، دیرینه جوش

چشمه نه دریای مروارید پوش
صد هزاران نوح را کشتی فروش

چشمه نه دریای موسی نیل کن
جُرعه اش، یک ذره را جبریل کن

عشق من ای سبزپوش لاله گون
ای هجای باز حاء و سین و نون

ای نژاد نور ای اصل نماز
ای پل صاف حقیقت از مجاز

اولین طغیان رود کوثری
دومین احمد نه دوم حیدری

ای تو سوم شخص این جغرافیا
چارمین شخصیت اهل کسا

ای حسین اکبر ای حُسن قدیم
تو کریم مایی و نعم الکریم

جز تو معمار بنای صبر کیست؟
جز تو ای دریا در اینجا ابر کیست؟

اصل ما در ریشه ی چشمان توست
انعکاس شیشه ش چشمان توست

صبح می خواهد شود مانند تو
گر شود بیدار با لبخند تو

سفره دار مردم بی چشم و رو
از لب تو مست هم مِی هم سبو

سفره ی دست کریمت بسته نیست
بر سرش جز مستمند و خسته نیست

دستهای سفره دارت را بیار
آسمان! ابر کریمت را ببار

مستمندم ماه و ناهیدم بده
ذرّه ای از قرص خورشیدم بده

از تو گفتن معجزه آوردن است
آسمان را وصف خاکی کردن است

حتم دارم دست من در دست توست
چونکه ابیاتم تمامی مست توست

شعر بی تو پست تر از یک خس است
میوه ای بی رنگ و کال و نارس است

من روایت می کنم روح تو را
کعبه ی تابوت مجروح تو را

ای جوان سبزپوش موسپید
اشهَدُ انت الشّهید بنُ الشهید

بغض یک پروانه با بال کبود
دائماً در چشم تو پر می گشود

ای کریم اهل بیت ای نازنین
رحم کن بر یا مذلّ المؤمنین (1)

آه ای دریای غمها ساحلت
خون دلهای شفق آه دلت

آسمان گریه بارانی مشو
سرزمین آب طوفانی مشو

ای اسیر شِبه مردان کِسِل
نعره ی هل من معین متصل

طعنه ی سنگین چندین سنگ پست
شیشه ی عمر صبورت را شکست

دست نامردی ز اقوام پلید
جانماز از زیر تسبیحت کشید

زهر پاشیدند بر آئینه ات
گشته مسموم تحیّر سینه ات

ای دچار حیله ی یک بیوه زن
در دیار مردم بیعت شکن

دوخت جسمت را به تابوتی نزار
از حسد بیوه زنی اشتر سوار

تیر بر تابوت تو آواره شد
دشت تابوتت شقایق زار شد

شاهد تشییع تو شمشیرها
پیکرت شأن نزول تیرها

باز من دلواپس طشت توام
زائر تابوت برگشت توام


(1) از نظر نگارنده وبلاگ این مصرع اینگونه صحیح است: رحم کن بر ما معزّالمؤمنین


رضا جعفری

نظرات  (۱)

سلام
فکر میکنم اون مصرعی که ازش اشکال گرفتید اینطور بوده:
رحم کن بر این مذل المومنین
یعنی شاعر خودش رو مذل المومنین لقب داده و از امام حسن خواسته بر او رحم کنه وگرنه از این شاعر آیینی که شعرهای خوبی در مدح ائمه اطهار سروده خیلی بعیده امام رو مذل المومنین خطاب کنه در هر صورت اونطور هم که شما فرمودید خوبه یعنی مذل المومنین کلا از مصرع حذف بشه و بجاش خطاب به امام معز المومنین بیاد تا دیگه چنین سوء برداشتی پیش نیاد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی