پایگاه شعر امام حسن مجتبی (ع)

[ اشعار مدح ، مناجات ، ولادت و شهادت ]

پایگاه شعر امام حسن مجتبی (ع)

[ اشعار مدح ، مناجات ، ولادت و شهادت ]

امام مجتبی (علیه السلام) فرموده است:
پرهیزکاری در بازگشت « به سوی خدا » و سررشته هر حکمت، و شرافت هر کار است، و هر کس از پرهیزکاران به کامیابی رسید به وسیله تقوا بوده است.
(تحف العقول، ص 234)

دیشب گذری کردم از کوچه ی میخانه
دیدم همه مستان را دیوانه ی دیوانه

ساقیِ بلاجویان شاداب و لبِ خندان
می داد به سرمستان پیمانه به پیمانه

من بودم و تنهایی در حلقه ی شیدایی
دستی ز کرم آمد ناگاه روی شانه

گفتا منشین خاموش در محفل ما رندان
برخیز غزل خوان شو مستانۀ مستانه

سرمست بخوان یا هو جای نگرانی نیست
مولاست که می بخشد عیدانۀ شاهانه

برخواستم و خواندم یا محسن و یا مُجمِل
ما را بنواز امشب ای لطف کریمانه!

هو هاتفی از یثرب می گفت دم مغرب
افطار بفرمایید از سفره ی جانانه

فرمود کسی مولا فرموده بفرمایید
کردند همه طاعت فرمان ملوکانه


چه سفرۀ رنگینی گسترده به ایوان بود
بسم الله هنگام افطار «حسن جان» بود


ای خال و خط و چشمت تصنیف دل آرایی
نامت حَسن و حُسنت سرچشمه ی زیبایی

هم قامت تو موزون هم صورت تو محشر
پا تا سرت ای مولا! مجموعه ی غوغایی

افلاک همی گردد گِرد قد و بالایت
رخسارْ جهان افروز گیسو شب یلدایی

ای روزی هر روزم وابسته به دستانت
ای کاش که رِزقَم را همواره بیفزایی

اوّل قدم طاها اوّل پسر مولا
اوّل ثمر عشق صدیقه ی کبرایی

ای سفره ی گسترده وی رحمت بی پایان!
ما را بنواز امشب ای رأفت زهرایی

کو حاتم طایی تا پیش تو زند زانو
سالار کریمانی تو حاتم طاهایی

ای حِلم خداوندی اسطوره ی صبری تو
فرمانده بی لشکر سردار شکیبایی


رویای شب و روزم خورشید دل افروزم
عمری ست که با عشقت می سازم و می سوزم


ای نام گران قَدرَت بسم الله قرآن ها
وی جنبش لب هایت آرامش طوفان ها

هر کس غزلی خواند در مِدحَت تو جانا
می بندد و می سوزد دیوان غزل ها را

خورشیدی و چون خورشید سلطانیِ تو محرز
ای سـیطره ات حاکم بر سلطه ی سلطان ها

ای میمنۀ هستـــی در میسره ی چشمت
وی هم چو علی فاتح در عرصه ی میدان ها

در چـشم بلا خیزت خون همه خوابـیده
ای کشته ی بالفطره از حُسن تـــو انسان ها

هم عرش تو را خواهد هم فرش تو را خواند
پایی بزن ای عرشی! در گوشه ی ویران ها

لب وا کن و لبیکی آهسته بگو آخر
مُردنـد به عشق تو این پاره گریبـان ها

در پاسخ این پرسش «الملکُ لِمنْ اَلیوم»
رو سوی تو می چرخد انگشت سلیمان ها


فریاد زنم محشر از عمق دل مستم
از طایفه ی عشقم تا که حسنی هستم


امشب دل دیوانهْ بی تاب حسن گوید
با دست تهی چشمِ پر آب حسن گوید

عشق تو خیالاتی کرده است مرا آقا
هر شب دل آشفته در خواب حسن گوید

با رحمت و احسان چشمان پر از خیرت
این عاشق شیدا را دریاب حسن گوید

امشب همه ذرات هستی حسنی هستند
خورشید، زُحل، ناهید، مهتاب حسن گوید

هم غلغله می افتد در جان همه عالم
وقتی لبِ عطشانِ ارباب حسن گوید

ذرات به توصیف اوصاف تو مشغولند
سجاده و تسبیح و محراب حسن گوید

ای محور بخشایش در ماه عنایت ها
ماه رمضان رب الارباب حسن گوید


ای احسن اسماءِ حُسنیِ خداوندی
درحُسن تو می بینم غوغای خداوندی


مجتبی روشن روان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی