محتاج سفره ات همه حتی کریم ها
خوردند دانه از کرمت یا کریم ها
هر صبح عطر کوی شما می وزد به ما
مستانه می وزد به دل ما نسیم ها
محتاج سفره ات همه حتی کریم ها
خوردند دانه از کرمت یا کریم ها
هر صبح عطر کوی شما می وزد به ما
مستانه می وزد به دل ما نسیم ها
مقیـم وادی غـربت، امـام غــم ها بود
غریب شـهر خودش نه! غریب دنیا بود
رهـا نمود کنیـزی به برگ ریحــانی
فدای جود و سخایش، چقدر آقا بود!
ابری شدم به نیت باران شدن فقط
مور آمدم برای سلیمان شدن فقط
باید ز گوشه چشم تو کاری بزرگ خواست
چیزی شبیه حضرت سلمان شدن فقط
حس این جمله چه زیباست: حسن را عشق است
نقش بر عرش معلاست حسن را عشق است
مادرش فاطمه بی تاب حسین است ولی
ذکر روی لب زهراست حسن را عشق است
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن!
فردوس سائل کرم توست یا حسن!
تنها نه آسمان و زمین عالم وجود
در زیر سایۀ علم توست یا حسن!
همدم یار شدن دیده تر می خواهد
پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد
عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست
قدم اول این راه جگر می خواهد
مجموعه ی صفات خدا می شود حسن
اسماء ذات در همه جا می شود حسن
نه رو به مکه رو به مدینه نشسته ایم
وقت نماز قبله ی ما می شود حسن
بس که در مرتبه والاست کسی شک نکند
نوکر خانه اش آقاست کسی شک نکند
گفت از حُسن حَسن تا به خدا راهی نیست
جاده عشق مهیاست کسی شک نکند
افتخارم همه این است گدای حسنم
شکرُ لله که من زیر لوای حسنم
آنچه دارم همه از یاریِ زهرا و علی است
آبرویی است که دارای ولای حسنم
ای وسعت بهاری بی انتهای سبز
مرد غریب شهر ولی آشنای سبز
روح اجابت است به دست تو، بس که داشت
باغ دعای هر شب تو ربنای سبز