اوج معراج نشینی من این است آقا
سفره ی روضه بگیرم دم ایوان شما
خدا به طالع تان مُهر پادشاهی زد
به سینه ی احدی دست رد نخواهی زد
در آسمان سخاوت یگانه خورشیدی
تمام زندگی ات را سه بار بخشیدی
تو ای تلاوت باران به لحن آب، حسن
تو ای تجسم لبخند آفتاب، حسن
به پیش چشم تو دست سراب رو شده است
تو ای زلال ترین آیه های آب، حسن
قوتت همه شب خون جگر بود حسن جان
گریان ز غمت چشم سحر بود حسن جان
از دوست و دشمن به تو پیوسته ستم شد
مظلومی تو ارث پدر بود حسن جان