تو ای تلاوت باران به لحن آب، حسن
تو ای تجسم لبخند آفتاب، حسن
به پیش چشم تو دست سراب رو شده است
تو ای زلال ترین آیه های آب، حسن
اگر برای تو... می گفت آسمان غزلی
نداشت دغدغه ی واژه های ناب، حسن
تو آن سپیده که چشمان آسمان هرشب
برای دیدن تو، می رود به خواب، حسن
نوشتن از تو به ظرف زمان نمی گنجد
و من به فرصت کوتاه یک شهاب، حسن
کتاب زندگی ام را مرور یاد تو هست
شکوفه بار ترین فصل این کتاب، حسن
به هرکسی که رسیدم ز عشق پرسیدم
تویی به پرسش تکراری ام، جواب، حسن
تویی که از افق سبز صلح تو سر زد
طلیعه های شفق رنگ انقلاب، حسن
گداخت جانت از آشامه ی شبانگاهی
چه کرد با تو که رفت از تن تو، تاب، حسن
امیر رسولی