دلم از وحی نگاه تو مسلمان شده است
خم ابروی شما آیه ی قرآن شده است
من غزل از تو نگویم که کمیتم لنگ ست
از کرامات تو دعبل شدن آسان شده است
تار گیسوی تو مانند ضریحی تا اوج
که شفا خانه ی دل های پریشان شده است
اسم اعظم که بر انگشتری ات هست نگین
هر که آموخته یک باره سلیمان شده است
پس کرامات تو تا هست چه غم وقتی که -
کافری از سر لطف تو مسلمان شده است
من که یک عمر مسلمان تو هستم دیگر -
عجبی نیست بگویید که سلمان شده است
یک نفر آمده اینجا به امید کرمت
یک نفر آمده و دست به دامان شده است
پدرت گفت بیاییم در خانه ی تان
سائل این بار سفارش شده مهمان شده است
ما همه ریزه خور ایل و تبارت هستیم
لاجرم روزی ما سفره ی خوبان شده است
این فقط گوشه ای از مهر دو چشمان شماست
سید ری هم اگر راهی ایران شده است
مهدی چراغ زاده