زینبم میروم اما پسرم می ماند
بین بستر کمی از بال و پرم می ماند
گرچه من می روم اما جگری سوخته و
خاطرات غم دیوار و درم می ماند
ای حسینم من اگر می روم اما اینجا
در کنار تو یقیناً قمرم می ماند
هرچه هم تیر تنم را به کفن می دوزد
جای شُکر است در آن لحظه سرم می ماند
من از آن لحظه دلم سوخته، بعد از عباس
تو که رفتی چه کسی بین حرم می ماند
داغ سنگین مرا زهر اگر پایان داد
بعد از آن کوچه دگر چشم ترم می ماند
بین این تشت برای تو که خون گریه کنی
یادگاری دو سه تکّه جگرم می ماند
لحظه ی مرگ من و خواهش تو زینب جان
مثل آن لحظه ی مرگ پدرم می ماند
سر بازار تو را، نه، غم ناموس عجب
اثری سخت به روی کمرم می ماند
جمله ی آخر من دست علی یار شما
من که رفتم ولی اینجا پسرم می ماند
مهدی نظری