شبهای بی ستاره ترینت سحر نداشت
غم نوحه های سینه ی تنگت اثر نداشت
یوسف ترین غریبِ خدا ماهِ آسمان
از حالِ تو سراغ به جز چشمِ تر نداشت
ای حضرتِ صبور ترین ای امام صلح
ایوبِ صبر طاقتِ صبر اینقدر نداشت
شهرِ مدینه بعدِ علی خود گواه بود
هرگز زمانه ای ز تو مظلوم تر نداشت
رد می شدند از روی خاکسترِ دلت
اصلاً کسی از آتشِ قلبت خبر نداشت
گفتند واجب است حسن سرزنش شود
از اجرِ این فریضه مدینه حذر نداشت
بازم غریبه ها به خدا دوستی نبود
در کوچه های طعنه تو را نیشتر نداشت
بر منبرِ رسولِ خدا صبِّ مرتضی
بر لب خطیب تکه کلامی دگر نداشت
یک عمر خاطراتِ دلت را ورق زدم
جز اشک و آه و غصه و خونِ جگر نداشت
از خاطراتِ آتش و از میخِ در بگیر
تا گوشواره ای که دگر گوش بر نداشت
از سینه ای که آینه ی سنگ خورده بود
تا گیسوئی که رنگِ حنایش اثر نداشت
از چادری که وصله دگر چاره اش نبود
از کوچه ای که راهِ گریزی دگر نداشت
یک شب دو شب نه بلکه چهل سالِ آزگار
کابوسِ کوچه از سرِ تو دست بر نداشت
روزی نشد که آینه ی دقِ تو به عمد
با تازیانه از برِ چَشمت گذر نداشت
صد پاره کرده ای جگرت را کریمِ دل
وقتی که درد جائی از این خوبتر نداشت
علیرضا شریف