همچون گل لاله که گشته پرپر افتاد
زهر جفا باعث شد از بال و پر افتاد
دستش به دیوار است تا اینکه نیفتد
دستش به دیوار است اما... آخر افتاد
این کوچه های شهر,غم را تازه میکرد
یاد همان روزی که اینجا مادر افتاد
یاد همان روزی که مادر زخم خورد و...
گوشواره اش چند تکه شد دور و بر افتاد
وقتی زمین افتاد از این زهر کینه
چشمش به سمت قبه ی پیغمبر افتاد
روی زمین جسم خودش را میکشید و
خود را رساند و در میان بستر افتاد
خون جگر میریخت، خواهر ناله میزد
در گوشه ای از خانه ی او خواهر افتاد
دست برادر را نگاهی کرد، ای وای...
حتما به یاد روضه ی انگشتر افتاد...
یاسین قاسمی