چراغ و آینه و آب هر سه می خندند
شب و ستاره و مهتاب هر سه می خندند
منار و مسجد و محراب هر سه می خندند
علی و فاطمه و باب هـر سه می خندند
بنفشه وار به لبخند گل نماز کنید
«و إن یکاد بخوانید و در فراز کنید»
نشسته ژاله به رخسار یاسمن از شوق
دریده غنچه گریبان خویشتن از شوق
دمیده لاله به نزدیک نسترن از شوق
هَزار بر سر منبر به هر چمن از شوق
نشسـته و به لب او پیام تبریک اسـت
که ماه رحمت رحمان به نیمه نزدیک است
بشارت آمده گلزار آل یاسـین را
که مؤمنین بگشایید از جبین چین را
دهید زینت، محراب و مسند دین را
کنید ورد زبان این کلام شیرین را
که حُسن عزّوجلّ را کنون رسد مِرآت
ز جنّ و اِنس و ملک بر جمال او صلوات
حَسن که جلوه ی حُسن خدای لم یزل است
به حُسن، بی بدل است و به خُلق بی مثل است
بهار باغ وجودش همیشه در حَمَل است
به مدح اوست هر آن چه قصیده و غزل است
هر آن که مدح و ثنایش نگفت شاعر نیست
به جز کلام حَسـن، لایق منابـر نیست
اَلا به فاطمه امروز مژده باید داد
که ای حبیبۀ حق بر شما مبارک باد
ولادت حسن مجتباست این میلاد
قدم زده بـه جهان سبط سیّد اوتاد
حَسن که اشبه مخلوق بر رسول خداست
سکینه و شرف و عزّت و وقار و حیاست
به طور سینۀ او غبطه می خورد سینا
به زیر سایۀ او هفت گنبد مینا
به غیب، همچو شهود است دیده اش بینا
محیط علم لدنّیـش « ما و ما فینا »
چنان که پیش خدایش یکی است سرّ و علن
یکی است راز جهاد حسین و صلح حـسن
کریم آل محمّد که حاتم طایی
فرا گرفته از او شیوۀ پذیرایی
ز پای تا سر او خوبی است و زیبایی
پذیردار غلامی ز روی آقایی
«شفیع» را دو جهان شرمسار او هـستم
به آستانۀ قدسش مدیحه گو هستم
حسینعلی شفیعی