وقتی نظر به حاجت بسیار می کنیم
تکیه به لطف حضرت دلدار می کنیم
تا که به دادمان برسد نسخه ی طبیب
خود را دوباره خسته و بیمار می کنیم
وقتی نظر به حاجت بسیار می کنیم
تکیه به لطف حضرت دلدار می کنیم
تا که به دادمان برسد نسخه ی طبیب
خود را دوباره خسته و بیمار می کنیم
ما کویر و نگاه تو دریا
پس کرم کن به خشکسالی ما
روزه دارانِ یک نگاه توایم
سفره دار قدیمی دنیا
زمان فراهم مستی و باده نوشی شد
زمان آمدن مرد می فروشی شد
برای شیعه، فقط وقت رستگاری بود
میان خانه مولا هوا بهاری بود
آسمان خنده کرد در باران، غزلش قطعه قطعه دریا شد
آیه آیه نوشت قرآن را، وَ در آفاق محشری پا شد
از حُسن نبی دو جهان، محشری آمد
آغاز گر فوت و فن دلبری آمد
ماه رمضان، عطر امام حسن آورد
با آمدنش، رایحه ی قمصری آمد
چراغ و آینه و آب هر سه می خندند
شب و ستاره و مهتاب هر سه می خندند
منار و مسجد و محراب هر سه می خندند
علی و فاطمه و باب هـر سه می خندند
سروده دل غزلی را به رنگ چشمانت
به رنگ آبی رنگین کمانت رضوانت
دراین سپیده دمان بهار پرور عشق
نشسته مرغ خیالم درون ایوانت
یگانه ای و نداری شبیه و مانندی
که بی بدیل ترین جلوه خداوندی
امشب دوباره قصد استغفـار کـردم
یعنی به کوچک بودنم اقـرار کردم
میخواهم از حالا فقط مـال تـو باشم
شرمنده ام آقا که بـد رفتـار کردم
همدم یار شدن دیده تر می خواهد
پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد
عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست
قدم اول این راه جگر می خواهد