سائلی از تبار سلمانم
عاشقی اهل خاک ایرانم
مقتدایم تویی امام کریم
با تو در اوج برج ایمانم
سائلی از تبار سلمانم
عاشقی اهل خاک ایرانم
مقتدایم تویی امام کریم
با تو در اوج برج ایمانم
امشب دوباره قصد استغفـار کـردم
یعنی به کوچک بودنم اقـرار کردم
میخواهم از حالا فقط مـال تـو باشم
شرمنده ام آقا که بـد رفتـار کردم
جگر پاره شده مرهم بی یاور ها
درد و غم زخم زده بر جگر مادر ها
این چه رسمی ست که یک عده پرستوی غریب
بنشینند درون قفس همسرها!؟
داغی نهفته است در این قلب پاره ام
همچون حباب منتظر یک اشاره ام
و الله روضه ام جگر پاره زهر نیست
من کشته ی شکستن یک جفت گوشواره ام
آیا به گدای شهر جا خواهی داد؟
با دست خودت به ما غذا خواهی داد
بدتر ز جذامیان مریضی داریم
آیا تو به درد ما دوا خواهی داد
خدا کند که دروغی بزرگ باشد این
من اعتماد ندارم به حرف طالع بین
نشسته اند کمان های بیوه آماده
گرفته اند کمین تیرهای چله نشین
حساب می کنم امشب بزرگی کرمت را
در عرصه های خیالم مساحت حرمت را
به اذن حضرت باران ، به اذن مادرتان
نشسته ام که بگریم میان روضه غمت را
تو کریمی و منم جیره خور احسانت
جان و جانان جهان، جان جهان قربانت
دیشب گذری کردم از کوچه ی میخانه
دیدم همه مستان را دیوانه ی دیوانه
ساقیِ بلاجویان شاداب و لبِ خندان
می داد به سرمستان پیمانه به پیمانه
اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد
طشتی از خون دل خویش برابر دارد
چشمهایش به در و منتظر آمدنیست
زیر لب زمزمه مادر مادر دارد