ما را کشانده ای به کجا ای عشق! جایی که دورتر ز فراسوهاست
تنها ولی همیشه پر از غربت، این جا سکوت، غرق هیاهوهاست
وقتی که از سفر خبرت دادند، حالا که خوب بال و پرت دادند،
دیگر همیشه با همه سختی، عشق، تنها دلیل کوچ پرستوهاست
ما را کشانده ای به کجا ای عشق! جایی که دورتر ز فراسوهاست
تنها ولی همیشه پر از غربت، این جا سکوت، غرق هیاهوهاست
وقتی که از سفر خبرت دادند، حالا که خوب بال و پرت دادند،
دیگر همیشه با همه سختی، عشق، تنها دلیل کوچ پرستوهاست
بعضی زمانها هر گدائی یاکریم است
آن وقت حساب یاکریمان با کریم است
همّیشه در جا می زنم من در گدائی
آقا کرامت می کند آقا کریم است
کریم آنچه بیارد به دست، می بخشد
هرآنچه بود و هر آنچه که هست می بخشد
ز پا فتادی اگر یا حسن بگو بنگر
چگونه رتبه شاهی به پست می بخشد
سفره بگشای دوباره که ملائک گیرند
آسمانها ز درت ریزه ی نان میگیرند
بر سر عرش خدا سایه ی لطف حسنی است
همه ی کون و مکان بی کرمت می میرند
دعای زنده دلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
مبین ز نسل حسن هیچکس امام نشد
به حُسن بینی اگر هر امام را، حسن است
شانه گر دست تو باشد تار گیسو میشوم
دام و صیادم تو باشی بچه آهو میشوم
بسکه با نام شما افطار خود وا کرده ام
عاقبت روزی از این دیوانگی رو میشوم
من
از دربار آن شاهم، که صد حاتم گدا دارد
به
جود و بخشش و احسان، دو دست با صفا دارد
به
کانون کرامت ها، بود او نقطه ی پرگار
که
حتی بر عدو دستی، پر از جود و سخا دارد
مرا که بی قرار می کند حسن
به جرعه ای خمار می کند حسن
مرا که مست ، می ، برای غیر مست
شراب را شرار می کند حسن
اصلاً حسین این دل ما دست مجتبی است
اصلاً حسین دست شما دست مجتبی است
باشد ... برات کرببلا را نمی دهی ؟
اصلاً برات کرب و بلا دست مجتبی است
دو جهان مفتخر از عزت نام حسنیم
متحیر ز کمالات مقام حسنیم