من از دربار آن شاهم، که صد حاتم گدا دارد
به جود و بخشش و احسان، دو دست با صفا دارد
به کانون کرامت ها، بود او نقطه ی پرگار
که حتی بر عدو دستی، پر از جود و سخا دارد
جواب
ناسزا را او، به حلم و مهربانی داد
وقار
و حلم و تمکینش، کدامین پادشا دارد
ز
نسل حیدر کرار(ع)، حسن(ع) نام نکوی او
که
در وقت نبرد او هم، دلی چون مرتضی(ع) دارد
شه
با غیرت و سازش؟، کجا دیدی دل غافل
به
نوع صلح او بنگر، اطاعت از خدا دارد
اگرچه
پادشاه است او، ندارد قصری از زرها
که
زیر پای خود فرشی، ز جنس بوریا دارد
اگرچه
مهربان بودش، به همسر در همه احوال
ولی
ملعونه دوران، سرشتی بی وفا دارد
ز
زهری داد او را که، عدو را شاد و خندان کرد
پیامدهای
آن زهر است، که مرگی بی صدا دارد
به
وقت دفن او حتی، هزاران تیر باریدند
نمایان
شد عدوی او، که از او عقده ها دارد
از
آن خاموشی محض، مزارش میتوان پی برد
که
غربت های این مولا، هنوزم ماجرا دارد
بقیعش
ساکت و خاموش، مزارش خاکی خاکی
خدایا
ننگ میباشد، « مُحبی » همچو ما دارد
علی نظری (محب الحسن علیه السلام)