دستان تو، صد دست... نان، خرما... فقیران
هستند گرد سفره ات تنها فقیران
با پادشاهی گرد یک سفره نشستن ...
این را نمی دیدند در رؤیا فقیران
دستان تو، صد دست... نان، خرما... فقیران
هستند گرد سفره ات تنها فقیران
با پادشاهی گرد یک سفره نشستن ...
این را نمی دیدند در رؤیا فقیران
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن!
فردوس سائل کرم توست یا حسن!
تنها نه آسمان و زمین عالم وجود
در زیر سایۀ علم توست یا حسن!
فکر تو ام و صحن و سرایی که نداری
داغ حرم و درد بنایی که نداری
له له زده ام تا بنشینم لب حوض و
فواره ای و آب نمایی که نداری
شهرالصیام بر همه دلها مبارک است
ماه نماز و روزه و تقوا مبارک است
بر طایی طریق الی الله، هرنفس
یا جنبشی که میکند اینجا مبارک است
گریه ها جانسوز تر اما چه پنهانی شده
در عزای مجتبی، زهرا خودش بانی شده
کشت ما را حسرت یک شمع روشن در بقیع
آن حریمی که تماماً خاک ویرانی شده
بزم حسن حال و هوایش فرق دارد
از ابتدا تا انتهایش فرق دارد
اینجا همه کاره کریم اهل بیت است
آقا نگاهش بر گدایش فرق دارد
چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود
شایسته ی شفاعت حیدر نمی شود
چشم همیشه ابریتان یک دلیل داشت
هر ماتمی که ماتم مادر نمی شود
افتخارم همه این است گدای حسنم
شکرُ لله که من زیر لوای حسنم
آنچه دارم همه از یاریِ زهرا و علی است
آبرویی است که دارای ولای حسنم
تو مپندار که آتش زده ای بر جگرم
تو مپندار که زهر تو شده کارگرم
دل من پیش تر از پیش برافروخته بود
جگرم از اثر واقعه ای سوخته بود