شهرالصیام بر همه دلها مبارک است
ماه نماز و روزه و تقوا مبارک است
بر طایی طریق الی الله، هرنفس
یا جنبشی که میکند اینجا مبارک است
شهرشلوغ رحمت پروردگاری است
هر اشتیاق دل به مصلی مبارک است
یا کریم ایام اعتکاف مه نور شد ولی
این فیض پشت خانه زهرا مبارک است
کوی امید کوی بنی هاشم است و بس
عرض ادب به ساحت مولا مبارک است
یا مرتضی علی پسرآورده همسرت
امشب تصدقی بده، آقا مبارک است
نطق مرا عنایت تو باز میکند
تا سرسرای عشق تو پرواز میکند
در کوچه های شهر نبی می وزد نسیم
در یک سحر ز یاس جنان میرسد شمیم
در شهر سوت و کور مدینه به لطف حق
دارد تمام حسن خدا میشود مقیم
طوبی به فصل میوه رسید و ثمر نشاند
میسوزد از حسادت خود یک زن عقیم
هفت آسمان ز مقدم او قصرنور شد
خورشید از تجلی او طفلکی یتیم
با پای پینه بسته به رضوان نمیرسیم
مرکب سوار جاده ی جنات، مستقیم؟
گرچه مسافریم ولی جیبمان تهی است
آقا جسارت است کرایه نمی دهیم
آقا ببخش سائل پابرده از گلیم
پای برهنه آمده در محضر کریم
مست تجلیات خداوندگار شد
هر عاشقی که عابر کوی نگار شد
زیبای فاطمه به جهان پا نهاده و
یوسف برای خدمت او جامه دار شد
او از قدیم صاحب خان کرامت است
حاتم به یک اشاره ی او نو نوار شد
نوح نبی به زمزمه های حسن حسن
کشتی درست کرده و بعدا سوار شد
آن صاعقه که موسی عمران به طور دید
از عطسه های طفل علی آشکار شد
تا او رسید شیعه به خود افتخار کرد
دنیا به فرق دشمن ابتر هوار شد
ای هاشمی نسب، پسر حضرت بتول
ما را برای جیره خوری کن شها قبول
ای دلبری که دل ز همه دهر می بری
ای آنکه شد خدا به صدای تو مشتری
ای خلق عالمین به یمن وجود تو
حالا خدا که نه،ولی آن سوی باوری
از اشک چشم پاکتری و شبانه روز
در چشمهای حضرت زهرا شناوری
می لرزد از خشیّت رحمان تمام تو
وقتی که در نماز به قبله برابری
امشب سری به خانه ی جود تو می زنیم
مهمان رسیده بار کن آقا سماوری
ای سفره دار بین همه سفره دارها
جان خودم قسم که تو یک چیز دیگری
سائل جدا ز سفره ی سلطان نمی شود
دردی بدون اذن تو درمان نمی شود
ساقی نصیب ما دوسه جرعه شراب کن
مِی نوشمان کن و همه مان را خراب کن
با دل سخن بگو کمی از زندگانی ات
و از ماجرای خود دلمان را کباب کن
یا ذالکرم کرامتی از خود بروز ده
ما را برای خود بخر، آقا ثواب کن
بعداً برای اینکه نگردیم از تو دور
محکم به دست و پا و گلومان طناب کن
حالا که بین ما و شما سنخیت کم است
ما را جزامیان مسیرت حساب کن
مگذار تا خطاب به بی صاحبی شویم
اندیشه ی بدان همه نقش برآب کن
تحت لوای قاسم تو سینه میزنیم
پس جز به دست تو به کسی جان نمی دهیم
پایین پلک چشم تو دائم پر از نم است
چشمت قشنگ، سوی نگاهت ولی کم است
از بسکه اشک ریخته ای در عزای یاس
از بسکه کوچه پیش نگاهت مجسم است
رد شراره بر رخ تو نقش بسته است؟
یا ردپای ضربه سیلی محکم است؟
سنّت زیاد نیست ولی پیر گشته ای
این ارث مادری است که قدشما خم است
آقا فدات شم چقدر غصه میخوری
تصویر لحظه لحظه عمرت چه پر غم است
این گریه ها که میکنی از بهر مادرت
پایه گذار اشک عزای محرّم است
در روضه های حضرت ارباب، یاحسن
سرمشق یا حسین حسین دمادم است
هرکس که سائل کرم مجتبی نشد
شایسته ی بکاء به شه کربلا نشد
حسین قربانچه