دلم خوش است که روزی اقامه خواهم بست
نماز نافله ای گوشه ی مزار حسن (ع)
پیچیده در این کوچه ها عطر عبایت
همراه با نجوای زیبای دعایت
در جام چشمان زلالت شور داری
در کیسه با خرما مگر انگور داری؟
زینبم میروم اما پسرم می ماند
بین بستر کمی از بال و پرم می ماند
گرچه من می روم اما جگری سوخته و
خاطرات غم دیوار و درم می ماند
خدا نوشته مرا تا که سینه زن بشوم
همیشه مست گل یاس و یاسمن بشوم
خدا نوشته مرا موقع گرفتاری
همیشه دست به دامان پنج تن بشوم
همیشه صبح و شبم غرق صحبت حسن است
که زنده روح من از این محبت حسن است
اگر که بی حسنم سمت دوزخم ببرید
کلید جنت من در رضایت حسن است
ای دیده گریه کن که عزای حسن رسید
داغ جگرگداز غریب وطن رسید
گلچین به هر چه بود، بر آن گل امان نداد
تا پای غارتش به حریم چمن رسید
کسی که نسبت رویش به مهر و ماه کند
میان ذره و خورشید اشتباه کند
اگر که عکس جمالش در آب چاه افتد
دوباره یوسف مصری هوای چاه کند