همچون گل لاله که گشته پرپر افتاد
زهر جفا باعث شد از بال و پر افتاد
دستش به دیوار است اما... آخر افتاد
همچون گل لاله که گشته پرپر افتاد
زهر جفا باعث شد از بال و پر افتاد
حتماً تو نیز جنس غمت فرق می کند
آشفتگی زلف خمت فرق می کند
محتاج دستهای کریمانه ات، کرم
از بس که شیوه ی کرمت فرق می کند
جمله ها داشته حرفی نزدن یعنی صبر
سفره داری وسط رنج و محن یعنی صبر
اولین آیه قرآن شما حا یا صاد
ترجمه گشته بدین شکل حسن یعنی صبر
این لرزه های زانویم از زهر کینه نیست
داغ و فراق مادرمان بی هزینه نیست
روی کبود مادر من قاتل من است
ور نه شرار، این همه در زهر کینه نیست
اشکهایش به مادرش رفته
سینه ی پر شراره ای دارد
نه! به یک طشت اکتفا نکنید
جگر پاره پاره ای دارد
زهر آتش شد و بر زخم دلی مضطر خورد
جگری سوخته را تا نفس آخر خورد
زهر سوزاند ولی بر جگرم هیچ نبود
آه از آن زخم که بر سینه ی پیغمبر خورد
آهم که آسمان مرا غرق دود کرد
اشکم که چشمهای مرا سرمه سود کرد
من روضه خوان کوچه ام و داغهای آن
همراه پاره های دل من نمود کرد
پسر فاطمه ام غصه بود بنیادم
سند غربت من این حرم آبادم
خاک فرش حرم و گنبد من تکه سنگ
صحن من پر شده از غربت مادر زادم
من خاکسار عشقم و من مجتبائی ام
من در مدار عشقم و من مجتبائی ام
گل با هزار ناز قدم بر چمن گذاشت
بلبل بنای مستی در انجمن گذاشت
جبرییل ، شاد آمد و در دامن رسول
قنداقه ای لطیف تر از نسترن گذاشت