من
از دربار آن شاهم، که صد حاتم گدا دارد
به
جود و بخشش و احسان، دو دست با صفا دارد
به
کانون کرامت ها، بود او نقطه ی پرگار
که
حتی بر عدو دستی، پر از جود و سخا دارد
من
از دربار آن شاهم، که صد حاتم گدا دارد
به
جود و بخشش و احسان، دو دست با صفا دارد
به
کانون کرامت ها، بود او نقطه ی پرگار
که
حتی بر عدو دستی، پر از جود و سخا دارد
مقصود عشق حس شعوری خدایی است
ابزار عشق عقل و دل کبریایی است
عشقی که ابتدای ازل ابتدای اوست
عشقی که مرز نقطه بی انتهایی است
مرا که بی قرار می کند حسن
به جرعه ای خمار می کند حسن
مرا که مست ، می ، برای غیر مست
شراب را شرار می کند حسن
اصلاً حسین این دل ما دست مجتبی است
اصلاً حسین دست شما دست مجتبی است
باشد ... برات کرببلا را نمی دهی ؟
اصلاً برات کرب و بلا دست مجتبی است
دو جهان مفتخر از عزت نام حسنیم
متحیر ز کمالات مقام حسنیم
جمله ها داشته حرفی نزدن یعنی صبر
سفره داری وسط رنج و محن یعنی صبر
اولین آیه قرآن شما حا یا صاد
ترجمه گشته بدین شکل حسن یعنی صبر
من خاکسار عشقم و من مجتبائی ام
من در مدار عشقم و من مجتبائی ام
با تو خوشحالند در واقع پیمبر دوست ها
چون علی شادند و مسرورند حیدر دوست ها
شاعران از پارس می آیند ذیل طوطیان
پشت لبهای تو صف بستند شکر دوست ها
عالم آمد به درت کاسه به تعداد گرفت
روزی اش را به خدا از تو به مازاد گرفت
در وصف ذات، صحبت ما احتیاج نیست
زیرا که در صفات خدا « احتیاج » نیست
باید به بال رفت و درآورد گیوه را
در بارگاه قرب تو پا احتیاج نیست