در نیمه های ماه بشارت رسیده بود
آقای سبز پوش کرامت رسیده بود
چون لحظه های سبز اجابت رسیده بود
از عرش حق به روی زمین جبرییل هم
بی شک برای عرض ارادت رسیده بود
این بار اول است که احساس مادری
در فاطمه به اوج لطافت رسیده بود
نیمی شبیه فاطمه نیم دگر علی
در اصطلاح سیب دو قسمت رسیده بود
افطار کرده بود علی با لب و نمک
از بس لبش به اوج ملاحت رسیده بود
آری قدوم کودکیش غرق نعمت است
وقتی گدای شهر به ثروت رسیده بود
پر میگرفت مرد جذامی در آسمان
بر او که از کریم محبت رسیده بود
دیدند در جمل که حسن مثل مرتضی
بر اوج قله های شجاعت رسیده بود
طوفان چنان گرفت به هر ضربه دست او
گویا که رستخیز قیامت رسیده بود
با این وجود در همه ی عمر این غریب
مظلومیت به حد نهایت رسیده بود
آن لحظه ای که شد همه موی سرش سپید
در انتهای کوچه ی غربت رسیده بود
گفتند از درون جگرش پاره پاره شد
وقتی که زهر بر دل حضرت رسیده بود
بر دامن حسین سرش بود و گریه کرد
چون روضه خوان به اوج مصیبت رسیده بود
"لایوم" گفت و رفت به صحرای کربلا
آنجا که قاسمش به شهادت رسیده بود
"لایوم" گفت و دید که در مقتل حسین
حتی لباس کهنه به غارت رسیده بود
"لایوم" گفت و خواهر خود را نظاره کرد
وقتی که زینبش به اسارت رسیده بود
سیدحجت بحرالعلوم طباطبائی