همه گفتند حسین و جگرم گفت حسن
سینه و دست و سر و چشم ترم گفت حسن
گوشم از بدو تولد به شما عادت کرد
مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن
همه گفتند حسین و جگرم گفت حسن
سینه و دست و سر و چشم ترم گفت حسن
گوشم از بدو تولد به شما عادت کرد
مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن
آمدم پشت در خانه ی آقای کریم
میکشم بر سر خود خاک کف پای کریم
در این خانه ز مقدار نباید دم زد
با همه فرق کند شیوه ی اهدای کریم
سایه ی دستی میان قاب چشمان ترش
چادرخاکی زهرا بالش زیر سرش
رنگ خون پاشیده بر آیینه ی احساس او
لکه های سرخ روی گوشوار مادرش
گل کرده در زمین، کَرَم آسمانیت
آغوش باز می رسد از مهربانیت
حالا بیا و سفره مینداز سفره دار
حالت خراب می شود و ناتوانیت
بخشش و جود و کرم در انحصار مجتبی ست
گردش مهر و فلک دور مدار مجتبی ست
خانه اش مهمان سرای مردم بیچاره بود
نان گرم و روی خوش اینها شعار مجتبی ست
حالا که آسمان دم باران گرفته است
طبع سرودنم چقدر جان گرفته است
از این طراوتی که پر از عطر نام توست
دور و بر مرا گل ریحان گرفته است
مسیر عشقبازان سوی یار است
زمین عشقبازی کوی یار است
سروده دل غزلی را به رنگ چشمانت
به رنگ آبی رنگین کمانت رضوانت
دراین سپیده دمان بهار پرور عشق
نشسته مرغ خیالم درون ایوانت
در ساحل زیبای دو دریاست ظهورت
ای هر دو جهان مست تو و ساغر نورت
افطارِ علی بوسهای از جام دو چشمت
کوثر سر ذوق آمده از مستی و شورت
یگانه ای و نداری شبیه و مانندی
که بی بدیل ترین جلوه خداوندی