من خاکسار عشقم و من مجتبائی ام
من در مدار عشقم و من مجتبائی ام
در انفجار عشقم و من مجتبائی ام
من خاکسار عشقم و من مجتبائی ام
من در مدار عشقم و من مجتبائی ام
عالم آمد به درت کاسه به تعداد گرفت
روزی اش را به خدا از تو به مازاد گرفت
در وصف ذات، صحبت ما احتیاج نیست
زیرا که در صفات خدا « احتیاج » نیست
باید به بال رفت و درآورد گیوه را
در بارگاه قرب تو پا احتیاج نیست
کریم اهل مدینه کریم آل عشق
تو یک نگه بکن آقا به این نهال عشق
دلم فقط به تو دل بسته هرچه بادا باد
مرا رها بکن آقا ز قیل و قال عشق
علت عاشقی ام دست کریمانه ی توست
چشم امید من آقا به در خانه ی توست
حق از زلال چشم تو ساغر درست کرد
از خاک پای تو دُر و گوهر درست کرد
چه سفره ای، چه کرم خانه ای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
چه ازدحام عجیبی یقیناً آقا نیست…
…گدایی درِ این خانه کار آسانی
چراغ و چشم رسول خدا امام حسن
به جن و انس و ملک مقتدا امام حسن
هزار بارم اگر سر جدا شود، دستم
ز دامن تو نگردد جدا امام حسن
خورشید گرم ظهرهای آسمان هستی
تا صبح تا شب تا سحر پیشم بمان هستی
تو ممکن نا ممکنی های هر امکانی
در ناگهانِ نیستی ها ناگهان هستی
همرنگ پائیزى ولى فصل بهارى
سبزینه پوش خطّه ی زرین تبارى
جود و کرم بیرون منزل صف گرفتند
در کیسه آیا نان و خرمایى ندارى؟