هرکس که جدا از تو شد آقاشدنی نیست
قطره نشود خاک تو دریاشدنی نیست
راضی نشو بی گریه از اینجا بروم من
یلدای من اینطور که فرداشدنی نیست
یک ثانیه هم فرصت خوبیست برایم
هرچند که این عقده دل واشدنی نیست
در مدح تو دشمن به سخن آمد و انگار
آقایی و خوبی تو حاشاشدنی نیست
هر روز اضافه شده بر ریزه خورانت
هرکس سرخوان آمده منهاشدنی نیست
عیسی خودش آخر به همه فاش بگوید
بی ذکر حسن مرده ای احیاشدنی نیست
باید که خدا مدح شما را بنویسد
چون جمله ی در شأن تو پیداشدنی نیست
یک عمر گذشت و نرسیدم به مدینه
آقا نکند نامه ام امضاشدنی نیست؟
زهر آخر سر ریخت دگر زهر خودش را
این بار گمانم که حسن پاشدنی نیست
ای کاش که این سرفه تو بند بیاید
این پاره جگر ها که مداوا شدنی نیست
یاسین قاسمی