مظلوم میخواهی بگو تا ما بگوییم
از پیکر بی جان تیرآلود دنیا
از خاک پشت نرده های بی اصالت
مظلوم یعنی مجتبی (ع) ، آقای تنها
محسن جامعی
مظلوم میخواهی بگو تا ما بگوییم
از پیکر بی جان تیرآلود دنیا
از خاک پشت نرده های بی اصالت
مظلوم یعنی مجتبی (ع) ، آقای تنها
محسن جامعی
هر صبح و ظهر و شام عزادار مادری
تنها تویی که محرم اسرار مادری
دیگر تمام ، موی سر تو شده سفید
در کوچه ها هنوز تو غمخوار مادری
من
از دربار آن شاهم، که صد حاتم گدا دارد
به
جود و بخشش و احسان، دو دست با صفا دارد
به
کانون کرامت ها، بود او نقطه ی پرگار
که
حتی بر عدو دستی، پر از جود و سخا دارد
این گدا مرحمت از دست شما می خواهد
سخت بیمار شده دل که شفا می خواهد
با صفا با تو صفا ، بی تو صفا بی معناست
بیت ویرانه ی من از تو صفا می خواهد
مرا که بی قرار می کند حسن
به جرعه ای خمار می کند حسن
مرا که مست ، می ، برای غیر مست
شراب را شرار می کند حسن
اصلاً حسین این دل ما دست مجتبی است
اصلاً حسین دست شما دست مجتبی است
باشد ... برات کرببلا را نمی دهی ؟
اصلاً برات کرب و بلا دست مجتبی است
اگر کریم تویی مابقی گدا هستند
همیشه در طلبت دست بر دعا هستند
طبیب را چه نیازی ست، نسخه کافی نیست
تمام مردم این شهر مبتلا هستند
دو جهان مفتخر از عزت نام حسنیم
متحیر ز کمالات مقام حسنیم
همچون گل لاله که گشته پرپر افتاد
زهر جفا باعث شد از بال و پر افتاد
حتماً تو نیز جنس غمت فرق می کند
آشفتگی زلف خمت فرق می کند
محتاج دستهای کریمانه ات، کرم
از بس که شیوه ی کرمت فرق می کند