دنیا چه با عزیز دل بوتراب کرد؟
ابری رسید و خون به دل آفتاب کرد
رویش حنا کشید غمش را خضاب کرد
دنیا چه با عزیز دل بوتراب کرد؟
ابری رسید و خون به دل آفتاب کرد
باید مرا گلیم مسیر نگار کرد
زیر قدوم فاطمی ات خاکسار کرد
همینکه برق نگاهش به ما رسد کافیست
صدای ما به صدای خدا رسد کافیست
تشنه ام تشنه ز پا تا سر من می سوزد
کار زهرست که بال و پر من می سوزد
بس که در سینه ی خود شعله ی ماتم دارم
از دم و بازدمم بستر من می سوزد
سکوت می کنم امشب، به احترام غم تو
به یاد ناله ی غمگین و آه دم به دم تو
سکوت می کنم امشب،اگر ز ناله بر آیم
به یاد تیرگی شب، سپیده ی کرم تو
اى دل خون شده! ایّام عزاى حسن است
کز ثَرى تا به ثریّا همه بیت الحزن است
سکوت، زهر شد و در گلوی مجنون ریخت
دل شکسته ی لیلا از این مصیبت سوخت
سایه ی دستی میان قاب چشمان ترش
چادرخاکی زهرا بالش زیر سرش
رنگ خون پاشیده بر آیینه ی احساس او
لکه های سرخ روی گوشوار مادرش
گل کرده در زمین، کَرَم آسمانیت
آغوش باز می رسد از مهربانیت
حالا بیا و سفره مینداز سفره دار
حالت خراب می شود و ناتوانیت
جگر پاره شده مرهم بی یاور ها
درد و غم زخم زده بر جگر مادر ها
این چه رسمی ست که یک عده پرستوی غریب
بنشینند درون قفس همسرها!؟