نامت دوای روح و شفابخش دردها
سردار صلح سخت ترینِ نبردها !
پیچیده در هوای جهان ریزگردها
نامت دوای روح و شفابخش دردها
سردار صلح سخت ترینِ نبردها !
در کوچه می وزند به شوقش نسیم ها
گل می کنند در نفس او شمیم ها
در دست هاش یاس و انار و کبوترست
وقتی که می رسند کنارش یتیم ها
دشت نگاه او را، هرگز چمن ندارد
جز وحی سبز، این گل، رختی به تن ندارد
زیبایی نگاهش، از بس که غرق نور است
آیینه از بیانش، تاب سخن ندارد
تشنه ی قطره ای از کوثر جام حسنیم
همه محتاج عنایات مدام حسنیم
به خدا شیعه و مأموم حسن بود حسین
ما غلامی ز غلامان غلام حسنیم
حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند
رد دو دست ابالفضل روی آب بماند
حسن شدی که سوال غریب کیست در عالم -
میان کوچه و گودال بی جواب بماند
کجای عهد سقیفه شکسته شمشیرت؟
که با سکوت رقم خورده است تقدیرت
تمام ارث پدر چاه های بغض آلود
وَ استخوان عذاب آوری گلو گیرت
خنده ی ختم رُسُل می شکفد از لب تو
روح عیسی به فلک، پر زند از «یارب» تو
چشم خورشید بُوَد، فرشِ ره کوکب تو
جان عالم به فدای تو و اُمّ و اَب تو
نام تو چیست؟ گفت: به نام خدا «کریم»
از ابتدای واقعه تا انتها، کریم
مهمان شعرهای تو امشب منم چه خوب
لب های خسته جمله بسازید با «کریم»
کوله بار فرشته ها پر بود، از شب بی ستاره ی یک مرد
خانه می ساخت برسر خورشید، سایه های غریب این شبگرد
راه می رفت روی بستر شب، آشنایی که رنگ غربت داشت
چشم هایش شبیه یک روزن، آسمان را به شهر می آورد
وقتی سخن از مدینه، بعد از رسول خدا شد
احساس کردم دل من، از قالب جان جدا شد